فندقیفندقی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

هدیه خدا

امتحان

کمتر از یه ماه دیگه به امتحانم مونده. دیروز داشتم تست می زدم یکم نا امید شدم از خودم امیدم فقط به خداست و امیدوارم به خاطر نی نی هم که شده کمکم کنه. امتحان قبلی که واقعا کمک خدا رو احساس میکردم . نه استرسی نه چیزی! امیدوارم برای این امتحان هم خدا روسفیدم کنه! برام دعا کنینااااااااا. نی نی نازم فردا میریم به سوی خانه وکاشانه خودمون! انشالله تو راه اذیت نشی کوچولوی من فعلا ...
26 مرداد 1391

جنسیت نی نی

سلام . من امروز رفتم دکتر. سونوی سلامت جنین هم انجام دادم و فهمیدم که نی نیم دخترهههههههههههههههههه خیلی خوشحال شدم. مهم تر این که سالم هم بود و مشکلی نداشت. خدارو شکرررر. وزنش هم 520 گرم بود. الهی فدات بشم کوچولوی من. خدایا واقعا ازت ممنونم که این نعمت رو به من دادی...فرشتمو به خودت میسپارم. ...
25 مرداد 1391

دلتنگی

سلام خوشگل مامانی قربونت برم الان مامانی یکم دلش گرفته! آخه اکثرا توی خونه ام.هوا هم بیرون خیلی گرمه چند شب پیش با بابایی رفتیم کنار دریا از بس مرطوب بود خیس آب شدیم برگشتیم! نی نی جون آخر هفته میریم شهر خودمون شاید برم دنبال تخت و کمد و کالسکه و... یه عروسی هم دعوتیم. آخه من با این شکم چی بپوشم؟؟؟؟ کوچولوی نازم داری روز به روز بزرگتر میشی منم احساس میکنم الان میترکم! پس این چند ماه باقیمونده رو باید چکار کنم؟؟؟ نازه یه امتحان هم باید برم بدم. خدا کنه خیلی سنگین نباشم امتحان قبلیم که تو خیلی نی نی خوبی بودی چند بار هم سر امتحان بهم لگد زدی! قربون دست و پای کوچولوت برم...   عزیزم دیشب خیلی برات دعا کردم . امیدوارم خدا مستجاب...
22 مرداد 1391

شب قدر

سلام دختر خوشگلم. خوبی نی نی نازم؟ دیشب خوابتو دیدم . ولی داشتی گریه میکردی سنگین هم بودی من به زور بغلت کرده بودم! عزیزم الان دارن اذون میگن. شب قدره و من واقعااز خدا میخوام که تو بچه سالم و صالحی باشی. امشب با هم دعای جوشن کبیرو میخایم بخونیم... دوستان از همتون التماس دعا دارم. مریضها رو هم فراموش نکنین. راستی اگه دوست داشتین توی ختم قرآن در شب بیست و سوم شرکت کنین یه سر به وبلاگ صمیم که توی لینکها هست بزنین. ...
19 مرداد 1391

مامان خوابالو

سلام. من حسابی ساعتهای خوابم به هم ریختههههههه دیر خوابم میبره. مثلا 5 -4 صبح! از اون طرف با کوچکترین صدایی هم بیدار میشم... برای همین صبحها خیلی دیر بیدار میشم . صبح که چه عرض کنم ظهر 12-1 به زور پا میشم. همه کارام به هم میریزه از طرفی نگران نی نی هم میشم که مثلا 12 ساعت چیزی نخورده! الهی بمیرم نی نی جون از دست مامانی ناراحتی؟؟؟ چکار کنم آخه عزیزم؟؟؟ از عوارض بارداریه دیگه خدایا کمکم کن... تازه یه چیز دیگه : اینجا خیلی تنهاییم منم دوس دارم مثل بقیه برم بگردم مهمونی برم مهمون بیاد برای نینی برم خرید کنم ولی افسوس که خیلیی کم پیش میاد با این درس و گرفتاری نی نی ناز خوشگلم مواظب خودت باش عزیزم. برای مامانی هم دعا کن قربون فندقم ...
14 مرداد 1391

دعا

سلام دختر خوشگلم ! خوبی مامانی؟ امروز صبح پاشدم رفتم دنبال یه سری کارها و یه سر هم به محل کار و دوستام زدم. خیلی وقت بود ندیده بودمشون. همشون می پرسیدن فندق چطوره؟‍! قربون فندقم برم یاد قدیما افتادم چه روزایی بود...... ظهر هم که اومدم خونه خسته بودم گرفتم خوابیدم تا الان یعنی هیچی درس نخوندم الان تازه باید برم بشینم سر کتابااااااااا   پی نوشت: متاسفانه اونجا یه خبر بد هم بهم رسید اینکه یکی از همکارام کنسر معده داره و شیمی درمانیش شروع شده. خیلی ناراحت شدم. خدا همه مریضا رو شفا بده براش دعا کنین خواهشاااااااا...   ...
12 مرداد 1391

قرآن

نی نی نازم سلام . چطوری مامانی؟ ٢١ هفته از با هم بودنمون گذشت خوشگلم... عزیزم من هر روز دارم برات یه جزء قرآن میخونم . امیدوارم روت اثرات خوبی داشته باشه. خدایا خودت مراقب همه نی نی ها باش و هر کسی هم آرزو داره یه نی  نی خوب و سالم بهش بده. خدایا شکرت...
11 مرداد 1391

مامان تنبل

سلام نی نی نازم. قربونت بشم الان داری تو دلم تکون میخوری می بینی چه مامانی داری به جای درس خوندن همش تو اینترنت یا دارم عکس سیسمونی میبینم یا وبلاگ مامانای دیگه رو میخونم! دعوام کن بشینم سر درساااام . دوست دارم کوچولوی من... ...
9 مرداد 1391

حرف زدن با نی نی

عزیزم تو یه مامان کم حرف داری . البته همیشه تو دلم باهات حرف می زنم ولی بلند نه! مامانم همش میگه با بچه حرف بزن! چکار کنم خوب نمی تونممممم...البته بیشتر به خاطر اینه که درس دارم بذار درسامو بخونم دیگه همش باهات حرف می زنم الهی فدات بشم بدون که خیلی دوست دارم . احساسم اینه که تو یه دختر آروم و خوشگلو نازی... ...
8 مرداد 1391

اولین سلام به نی نی

نی نی خوشگلم سلام . حالت چطوره مامانی؟ قربونت بشم زودتر از اینا باید باهات حرف می زدم ولی نشد ببخشید. عزیزم تو الان 20 هفته و 3 روزته. ای فینگیلی! عزیزم بذار داستانت رو از اول شروع کنم: اول اینکه خوشگلم شما برای اومدن  خیلی عجله داشتی و راستش بدون برنامه ریزی اومدی کوچولو! اولش ما حسابی شوکه شدیم آخه من و بابایی هر دو مشغول درس و امتحان بودیم اونم تو یه شهر دیگه و دور از خانواده. سه ماهه اول خیلی سخت گذشت هم اوضاع روحیم خوب نبود و هم تهوع داشتم. همش هم بی حوصله و خوابالو بودم! جوری که مامان بزرگت 10 روزی اومد پیش ما. خلاصه تازه داشتم یکم بهتر میشدم و از بارداری لذت می بردم که رفتم دکتر و اونم گفت باید سرکلاژ بشم .با اینکه هیچ مشکلی ...
8 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد